کد خبر: ۳۱۸۰
۱۳ تير ۱۴۰۱ - ۰۰:۰۰

از بازارچه‌های محلی تا صادرات به آن سوی خلیج فارس

صدیقه پاشنه‌طلا از بیست‌ویک‌سالگی دست‌به‌کار شده‌است. او که قبل از ازدواج هم اهل خلق آثار هنری بوده است، بعد از ازدواج، به دلیل مخالفت همسرش با کار بیرون از خانه، دست به کاری خانگی می‌زند. «قبل از ازدواج اهل کارهای هنری بودم و به مناسبت تولد دوستانم، برای آن‌ها چیزهایی با خاک رس درست می‌کردم. هم‌زمان کار بیرون هم داشتم و در آتش‌نشانی کار دفتری انجام می‌دادم. ازدواج که کردم، همسرم گفت با کار بیرون مخالف است و دوست ندارد بیرون از خانه کار کنم. من هم قبول کردم. در خانه کارهای هنری انجام می‌دادم.»

کار خانگی‌اش را از یک عروسک حاجی‌فیروز شروع می‌کند، عروسکی که برای سفره هفت‌سین خودش درست کرده است اما چندین برابر مشتری پیدا می‌کند و راهی سفره هفت‌سینی دیگر می‌شود. همان حاجی‌فروز بهانه‌ای برای طراحی و ساخت هزاران عروسک دیگر می‌شود، عروسک‌هایی که نه‌تنها سرگرمی‌ای برای کودکان مشهدی و ایرانی هستند بلکه این روزها وسیله‌ای برای بازی دختربچه‌های عمانی نیز شده‌اند.

 

همسرم با کار بیرون مخالف بود

صدیقه پاشنه‌طلا از بیست‌ویک‌سالگی دست‌به‌کار شده‌است. او که قبل از ازدواج هم اهل خلق آثار هنری بوده است، بعد از ازدواج، به دلیل مخالفت همسرش با کار بیرون از خانه، دست به کاری خانگی می‌زند. «قبل از ازدواج اهل کارهای هنری بودم و به مناسبت تولد دوستانم، برای آن‌ها چیزهایی با خاک رس درست می‌کردم. هم‌زمان کار بیرون هم داشتم و در آتش‌نشانی کار دفتری انجام می‌دادم. 

ازدواج که کردم، همسرم گفت با کار بیرون مخالف است و دوست ندارد بیرون از خانه کار کنم. من هم قبول کردم. در خانه کارهای هنری انجام می‌دادم ولی برای بازار و فروش نبود تا اینکه دم عید، دوازده تا تخم‌مرغ رنگی درست کردم و به بازار دادم. ایام نوروز بود. این تخم‌مرغ‌ها آن‌قدر سریع فروش رفت که فردایش چهل تا سفارش دادند. از شانس من، نم بارانی روی رنگ تخم‌مرغ‌ها زده بود و قشنگ‌تر هم شده‌ بودند. روز بعد، سفارش یک کارتن شد و تا عید این تخم‌مرغ‌ها حسابی فروش رفت.»


سال بعد یک حاجی‌فیروز درست کردم

او تجربه خوبی از نوروز 84 که اولین سال زندگی مشترکش بوده دارد و همان ایام ملزومات سفره هفت‌سین برای فروش آماده می‌کند. «برای سال بعد، کلی سبزه برای فروش درست کردم. روی همه وسایل نو عروسی پر بود از سبزه سفره هفت‌سین. آن زمان، همسرم مغازه فروش لوازم تزیینی شب عید داشت. 

سفارش کرده بودم این عروسک را نفروشند ولی وقتی رفتم مغازه، دیدم عروسک نیست

همان سال برای سفره هفت‌سین خودم یک حاجی‌فیروز درست کرده بودم که برای تزیین به مغازه برده بودند. سفارش کرده بودم این عروسک را نفروشند ولی وقتی رفتم مغازه، دیدم عروسک نیست. پدرشوهرم گفت خانمی خیلی اصرار کرده و با اینکه قیمت بالایی گفته‌اند عروسک را خواسته و خریده‌است. آن زمان عروسک حاجی‌فیروز حدود هزار و 800 تومان قیمت داشت ولی عروسک من را 4 هزار و 500 تومان خریده بودند.»


جنس چینی را شکست دادم

این بانوی کارآفرین از تجربه‌اش استفاده مفید می‌کند و برای سال بعد به فکر تولید عروسک حاجی‌فیروز می‌افتد و قبل از سال نو دست به کار می‌شود. «برای عید سال بعد، نود تا عروسک حاجی‌فیروز درست کردم. آن زمان مثل الان فضای‌اینترنت و معرفی کارها در فضای مجازی نبود. برای همین، با همسرم به بازار می‌رفتیم و کارها را معرفی می‌کردیم تا فروش برود. در نمایشگاه‌های مختلف هم شرکت می‌کردیم. 

به یاد دارم برای فروش کارها به مغازه‌ای رفتم که مغازه‌دار گفت: «ما از این مدل کار از چین آورده‌ایم. به کارهای شما نیازی نداریم.» همان‌جا به آن آقا گفتم: «شما کار من را که تولید داخل و از یک هم‌وطن خودتان است نمی‌خواهید و سراغ کار چینی می‌روید؟!» این حرف را زدم و از مغازه بیرون آمدم. فردای آن روز زنگ زد و نود تا عروسک حاجی‌فیروز سفارش داد. این ارتباط در سال‌های بعد ادامه داشت و از نود تا به سفارش نهصد تا رسید.»


سالی 30 هزار حاجی‌فیروز

خانم پاشنه‌طلا با همراهی همسرش به کارش ادامه می‌دهد. هرسال تعدادی حاجی‌فیروز تولید می‌کند و به بازارهای مشهد و تهران و دیگر شهرها می‌فرستد اما در خط تولید این عروسک نمی‌ماند و سراغ چهره‌های دیگری از عروسک‌های ایرانی نیز می‌رود. «تولید حاجی‌فیروز خیلی خوب بود. همین امسال حدود 30 هزار از این عروسک تولید کردیم و به بازار فرستادیم، اما در این تولید، یک مشکل اصلی داشتیم و آن بازگشت سرمایه بود.

همسرم همیشه همراه و مشوق من بوده ‌است. وقتی کاری را طراحی می‌کنم، او نظر می‌دهد، راهنمایی‌ام می‌کند و دست تنهایم نمی‌گذارد

خیلی وقت‌ها پیش می‌آمد که ماه‌ها طول می‌کشید تا تسویه حساب انجام شود و در این مدت ما به مشکل می‌خوردیم. برای همین، به این فکر افتادیم که عروسک‌های دیگر هم تولید کنیم. باید به خانه‌هایی هم که با ما کار می‌کردند پول می‌فرستادیم و مشکل پیش می‌آمد. البته در این مسیر، همه اعضای خانواده به‌ویژه همسرم همیشه همراه و مشوق من بوده ‌است. وقتی کاری را طراحی می‌کنم، او نظر می‌دهد، راهنمایی‌ام می‌کند و دست تنهایم نمی‌گذارد. اگر نبود، نمی‌توانستم موفق باشم.»


حرف پدرم مثل زنگ در گوشم می‌نواخت

او با همه سختی‌ها به مسیرش ادامه می‌دهد زیرا از همان روز اول خودش را برای یک کار سخت آماده می‌کند، کاری که شروع آن سخت و ادامه آن با پشت‌کار به نتیجه می‌رسد. «پدرم همیشه می‌گفت مثل آب باشید که وقتی به مانعی برمی‌خورد، متوقف نمی‌شود و راه خودش را پیدا می‌کند. این حرف پدرم مثل زنگ در گوشم می‌نواخت. 

درآمد ما از عروسک حاجی‌فیروز خیلی خوب بود و به قدری سفارش زیاد بود که از نیمه دوم سال، همه کارها را تعطیل می‌کردیم و پای این کار می‌نشستیم ولی بعد از اینکه دیدم برای هزینه‌ها با دریافت‌ها پول عروسک‌های حاجی‌فیروز به مشکل می‌خوریم، تصمیم گرفتم عروسک‌های جدید تولید کنم. به هر حال، علاوه بر هزینه‌های زندگی خودمان، تعدادی از خانم‌ها هم بودند که با ما کار می‌کردند و خرج زندگی آن‌ها از همین محل تأمین می‌شد و نمی‌توانستند صبر کنند. 

عروسک‌ها همه حاصل خلاقیت و ایده‌های خودم بود و از جایی کپی نمی‌کردم

به فکر کارهای جدید افتادم. عروسک‌ها همه حاصل خلاقیت و ایده‌های خودم بود و از جایی کپی نمی‌کردم. بازارگردی داشتم و نمونه‌ها را می‌دیدم ولی آنچه تولید می‌کردم با تغییراتی بود که خودم آن‌ها را ایجاد می‌کردم. یک وقت‌هایی شب تا صبح نمی‌خوابیدم تا به یک طرح نو و جدید برسم. تا وقتی ذهنم درگیر کاری بود، اصلا خوابم نمی‌برد. از طرفی هم زمان کار پیش آمده بود که من یا همسرم در 48 ساعت فقط 3 ساعت بخوابیم ولی صبوری کردیم زیرا کار بدون تحمل سختی به نتیجه نمی‌رسد. با همین صبر و حوصله، تا الان حدود چهل نمونه عروسک طراحی کرده‌ام که پانزده مدل از آن‌ها به تولید انبوه رسیده‌است.»

 


عدو سبب خیر شد!

نوزاد، پدربزرگ و مادربزرگ، حاجی‌فیروز، قاجاری، سوزی، روسی، درویش، کامبیز موفرفری، مرد تربتی و مهدیس و مهشید از جمله عروسک‌هایی هستند که این بانوی خلاق آن‌ها را طراحی کرده و برخی از آن‌ها مانند همین حاجی‌فیروز به تولید انبوه هم رسیده‌اند. «همان اوایل که کار را شروع کرده بودم، یکی از مشتری‌ها به من پیشنهاد داد برای تخم‌مرغ‌های شب عید دهان و چشم هم بکشم تا برای مردم جذابیت داشته باشد و آن‌ها را بخرند. 

پیشنهاد خوبی بود و همین پیشنهاد تا حدودی راه را به سمت عروسک‌سازی به من نشان داد. البته آن بنده خدا پول کارهای من را نداد ولی به قول قدیمی‌ها عدو سبب خیر شد و با این پیشنهاد مسیر خودم را پیدا کردم، هرچند ادامه این مسیر خیلی سخت بود و خیلی وقت‌ها از شدت فشار کار، ایستاده می‌خوابیدیم. 

جالب این است که خواب هم می‌دیدیم ولی نتیجه آن برای من و همسرم ارزشمند است زیرا توانسته‌ایم برای تعداد زیادی از خانم‌ها در خانه خودشان اشتغال ایجاد کنیم. هرچند درآمد آن کم است، مشکلات بسیاری را در خانواده‌ها حل کرده‌است. مثلا همین چند وقت پیش یکی از خانم‌ها می‌گفت از وقتی کار عروسک‌ها را خانه می‌برد، شوهرش هم که درگیر اعتیاد است سرگرم شده و اختلافاتشان خیلی کمتر شده است. 

شوهر این خانم متأسفانه اعتیاد دارد و بعد از مصرف مواد، با بحث و جدل، همسرش را کتک می‌زد یا اینکه وقتی خانه خانم‌ها می‌روم و می‌گویند که وسایلی را که نیاز داشته‌اند با پول همین کار خریده‌اند خیلی خوشحال می‌شوم. این مسئله برای من خیلی ارزشمند است.»


در برخی مناطق حاشیه شهر یک راهنما ایجاد کردیم

او کارش را با خانم‌ها از منطقه زندگی‌اش شروع می‌کند اما کم‌کم به سمت حاشیه شهر هم می‌رود. «اوایل، کار در همین محدوده پیروزی و سرافرازان بود ولی کم‌کم به مناطق حاشیه شهر مثل شهرک شهید رجایی، شهرک شهید باهنر، بولوار توس، طبرسی، طرق، ده‌غیبی و دیگر مناطق دورتر مثل بینالود رفتیم و کار را برای خانم‌های آنجا که به کار خانگی نیاز دارند بردیم. الان برای تسهیل کار در هر محله، یک راهنما مشخص کرده‌ایم. 

این راهنماها از خانم‌های بسیجی یا خانم‌های مسجدی هستند و خانم‌های هر محله را هماهنگ و کار را بین آن‌ها توزیع و از آن‌ها دریافت می‌کنند. حتی پرداخت دستمزد هم از طرف همین خانم‌هاست و ما دخالتی نداریم. فقط با این افراد مستقیم در ارتباط هستیم.»


عروسک‌های دوستدار خانواده

عروسک‌های خانم پاشنه‌طلا که دست‌دوزهای پارچه‌ای هستند به چند دلیل عروسک‌های دوست‌دار طبیعت هم نام گرفته‌اند. این عروسک‌ها هیچ آسیبی به محیط زیست نمی‌رسانند. «عروسک‌های ما عروسک‌های دوستدار طبیعت و محیط زیست هستند و به آن هیچ آسیبی نمی‌زنند. این عروسک‌ها چون در خانه تولید می‌شوند باری از آلودگی برای رفت‌وآمد روزانه خانم‌ها ندارند. از طرفی، چون همه مواد آن‌ها از پارچه است، اگر روزی بچه‌ای از آن‌ها خسته شود و دور بریزد، می‌توان از پارچه‌های آن‌ها استفاده کرد. »


سرمایه اصلی ما بچه‌ها هستند

خانواده برای او خیلی مهم است و خودش هم کارش را با در اولویت قرار دادن خانواده و فرزندانش انجام می‌دهد. «سال 94 خدا به من یک پسر و دختر دوقلو داد که اسم آن‌ها را محمدطاها و مهدیس گذاشتیم. سال 98 هم دختر کوچک‌ترم مهشید به دنیا آمد. با به دنیا آمدن بچه‌ها همه فکر می‌کردند کار را کنار می‌گذارم و به بچه‌ها می‌رسم ولی با همراهی همسرم، کار را ادامه دادیم. 

سرمایه اصلی ما فرزندانمان هستند. باید خیلی مراقبت کنیم وگرنه ناچار می‌شویم در آینده هزینه سنگین بدهیم

یک وقت‌هایی شده بود که از خستگی بی‌هوش می‌شدم ولی هیچ‌وقت برای بچه‌ها کم نگذاشتم. از استراحت خودم می‌زنم تا به آن‌ها رسیدگی کنم و اعتقاد دارم اولویت باید خانه و بچه‌ها باشند. سرمایه اصلی ما فرزندانمان هستند. باید خیلی مراقبت کنیم وگرنه ناچار می‌شویم در آینده هزینه سنگین آسیب به روح و روان آن‌ها را بدهیم. در خانواده ما روزهای جمعه روز خانواده است و هیچ کاری جز برنامه‌های خانوادگی و تفریح نداریم و فعالیتی که به معنای کار اقتصادی باشد انجام نمی‌دهیم. 

البته که بچه‌ها هم در مسیر کار ما تاوان داده و سختی کشیده‌اند. پیش از اینکه کارگاه بگیریم، من کارها را در خانه انجام می‌دادم و مدام به آن‌ها می‌گفتم این کار را نکنید، به ‌این‌ها دست نزنید و محدودیت‌هایی از این قبیل داشتند اما از این به بعد، سعی می‌کنیم برای آن‌ها جبران کنیم.»


چالش‌ها را تحمل کردیم

این بانوی کارآفرین برای تداوم کار مشکلات زیادی را پشت سر گذاشته و صبوری‌های زیادی داشته‌ است. او روزهایی سخت مانند روزهایی که کرونا بازارها را تعطیل کرد تجربه کرده اما دست از کار نکشیده‌ است. «دو سال کرونا خیلی سخت بود ولی چالش‌ها را تحمل کردیم. 

سال اولی که کرونا شروع شد همه کارهایی که تولید کرده بودیم روی دستمان ماندند. سال دوم بخشی از کارها فروش رفت اما ایمان داشتیم به اینکه این سختی‌ها تمام می‌شود و همه‌چیز درست خواهد شد. البته در این ایام، اقوام و آشنایان هوای ما را داشتند و کمک ما بودند که توانستیم ادامه دهیم. در همین ایام همه‌گیری کرونا هیچ روزی کار ما تعطیل نشد و سفارش‌ها ادامه داشت زیرا واقعا نمی‌توانستیم به خیلی از خانم‌ها بگوییم فعلا کار نیست. 

آن‌ها از این طریق مخارج زندگی‌شان را تأمین می‌کردند و نمی‌شد کار را تعطیل کرد. به دعای خیر همین خانم‌ها و خانواده‌ها هم بود که کار دوباره جان گرفت و توانستیم ادامه بدهیم. خیلی وقت‌ها تصور این است که فقط خانم خانه کار می‌کند و دیگر اعضا از محلی دیگر درآمد دارند ولی واقعیت این است که بسیاری از خانم‌ها خانوادگی کار می‌کنند و همه درآمدی که دارند از همین کار است. جالب است که یک وقت‌هایی که خیلی خسته می‌شوم با خودم می‌گویم دیگر ادامه نمی‌دهم ولی تا یک تلفن از طرف خانم‌ها می‌شود و کار را پیگیری می‌کنند، نظرم تغییر می‌کند و با انرژی پای کار می‌آیم.»


تولید حدود یک میلیون عروسک 

به گفته خانم پاشنه‌طلا و همسرش، در هفده سال گذشته آن‌ها بیش از یک میلیون عروسک تولید کرده‌اند که این عروسک‌ها علاوه برفروش در بازار ایران، این روزها راهی بازار عمان نیز شده و راهی برای تبادل فرهنگی به ‌وجود آورده‌اند. 

«نزدیک هفده سال است که عروسک تولید می‌کنیم و تاکنون بیش از یک میلیون عروسک مختلف به بازار داده‌ایم. البته این عدد در سال‌های آینده رشد جهشی چشمگیری خواهد داشت زیرا مسیر را یاد گرفته‌ایم و دیگر آزمون و خطا نمی‌کنیم. در این مدت، چیزهایی یاد گرفتیم که کم‌کم به ما کمک کرده است و راه‌هایی را یافته‌ایم که بتوانیم از بحران‌ها نجات پیدا کنیم. 

نزدیک هفده سال است که عروسک تولید می‌کنیم و تاکنون بیش از یک میلیون عروسک مختلف به بازار داده‌ایم

مثلا مدتی که موی عروسک نایاب شده بود، ذهنم مدام درگیر بود که چه‌کار کنم تا اینکه به ذهنم رسید از بندهای کاپشن استفاده کنیم و با ریش ریش کردن آن‌ها برای عروسک‌ها مو درست کنیم یا اینکه یاد گرفتم که از بازیافتی‌ها و سرقیچی‌های کارگاه‌های خیاطی برای پرکردن داخل عروسک‌ها یا لباس آن‌ها استفاده کنیم. »


صادرات 8000 عروسک به عمان

او شروع همکاری با عمان را از یک تماس تلفنی ناشناس در ماه مبارک رمضان بیان می‌کند. «ماه رمضان سال 99 بود که تلفنم زنگ خورد. یک تماس اینترنتی از واتس‌اپ بود. تعجب کردم که دم سحری چه کسی با من کار دارد! گوشی را برداشتم. یک خانم ایرانی که آنجا زندگی می‌کرد گفت از عمان تماس می‌گیرد و شنیده است من در کار عروسک هستم و درخواست کرد عکس نمونه‌ها و قیمت‌ها را برایش بفرستم که اگر پسندید، برای آنجا خرید کند. فرستادم.

ما افطار شاندیز بودیم. آن خانم زنگ زد و گفت از سه مدل از عروسک‌ها هرکدام پنجاه عدد می‌خواهد و می‌خواهد که تا ساعت 11 شب به نشانی‌ای که می‌داد بفرستیم. آن لحظه با همسرم مشورت کردیم و گفتیم این 150 عروسک ارزش این‌ را که برگردیم مشهد ندارد امّا بعد پشیمان شدیم وسایل را جمع کردیم و برگشتیم چون باور داریم باید به همه مشتریان احترام گذاشت. 

درست ساعت 11:15 عروسک‌ها را به نشانی‌ای که داده بود فرستادیم تا از آن طریق به عمان ارسال شود. کار را انجام دادیم و پول را پرداخت کردند اما تا دو ماه خبری از این خانم نبود تا اینکه بعد از دو ماه تماس گرفت و چهارصد عروسک دیگر سفارش داد. این روال ادامه پیدا کرد و به درخواست سفارش 4 چهار عروسک هم رسید. 

خاطرم هست اولین بسته‌ها را با خودروی شخصی فرستادیم ولی این اواخر از کامیون استفاده می‌کردیم. تا الان حدود 8 هزار عروسک به عمان فرستاده‌ایم. کار خداست که این عروسک‌ها مورد توجه و استقبال بچه‌های آنجا قرار گرفته است.»

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44